میدونی جانِ مادر :* من همیشه روز تولدم رو دوست داشتم، از وقتی که یادم میاد و حتما اون قبلترها که یادم نمیاد... این که روز تولد یک نفر دیگه رو هم اندازه خودم دوست داشته باشم از محالات است، مگر این که برایم تولد دوباره باشه...
تولد دو سالگیات مبارک، جگرگوشه :*
شهیدم.
شهیدِ به فرمان زیستن، به فرمان مُردن.
شاهدم، حاضرم، با بالهای مگسی، در مازههای عرشِ تاریکِ نمورم، میخزم، بالا را نگاه میکنم؛ سرابِ شهید نبودن را، رویای رهاییِ پرنده را در فضایی، که بینهایت بودنش را بلد نیستم، و حتماً یلهگیِ بیمرزش مرا میکُشت یا در زمان گُمَم میکرد.
برگِ سبزِ بامعنیام، آویزانِ درختی پیر؛ حسرت به جانِ مرگی بیمعنی، زرد، ارغوانی، خشک و بیخون. حسرت به جانِ بیسروسامانی در آغوشِ بادهای ولگرد. حسرت ب
عاشقان سینه های پر غوغا،گرچه ساکت و بیصدا هستندقصّۀ عاشقی پراز راز است،از سرو جانِ خود جدا هستندحسّ و حالی عجیب حاکم هست ،عینِ شورو نشانه های بقاآمدن رفتن همرهش دارد، درد و نفرین به حجم فاصله هاچشمه ای صاف و مهربانی تو،اشک عالم به دیدگان داریمـن یقین دارم ای فرشتۀ من ،ماهها حسرتی ،نمی باری؟دوسـت دارد غرورو سختیِ تو ،قُلّه هایِ رفیعِ کوهستاندستِ البرز دست یکرنگیست،می دهد از برای عشقش جانمی کنم جانِ خود به تو تقدیم، تو همه هستی و صفایِ منی
صدای گوشخراشِ ناقوسِ کلیسا را با گوشهای کورت بشنو! صدای شیههی کلاغهای پیر را با چشمانِ پلیدت ببین! دستانی که به سمتِ پروردگارت برای نابودیِ دیگران دَرهَم گِره کردهای، سَرانجام خرخرهی بیجانِ دیگری را نشانه خواهد رفت. چه چیزی درونِ تاریکی خرخرهی نازکِ تو را نوازش خواهد داد؟ من همان سایهی مرگم که همانندِ بختکی ثقیل، درونِ سیاهی، لاشهی بیجانِ تو را با چشمانی باز، نشانه خواهد رفت. چشمان پلیدت را بیشتر باز کن تا دریابی چگونه ب
میدانستی عزیزِ دل، تو برایم همانی که باید، درست تر اینکه، همان اندازه که باید دوستم داری، مواظبمی و رهایم نمیکنی، تو دقیقا همانی، همان که باید سر روی شانه هایت بگذارم، همانی که باید دستانم را دور گردنت حلقه بزنم، همانی که گونه هایم را نوازش میکنی، همانی که گاه، بی گاه، بر پیشانی ام بوسه می نشانی، تو چقدر خوبی! تو چقدر خوب میفهمی! اصلا میدانم که تو نبات را همینطوری خودخواه و بدجنس پذیرفته ای، خودت میدانی از چه میگویم! تو مرا همینطوری دوست دار
سفارشهایی برای فرزندانم:
1- اگر چه اکثر مردم پیرو هستند شما سعی کنید پیشرو باشید و هر چه در پیروی از اهلبیت علیهم السلام سعی کنید توفیق پیشرو بودن رابیشتر نصیب خواهید برد.
2- مبارزات بروسلی را دیده ای با تمرینهای سخت بدن خود را قوی کرده آنچنان که در برابر محکم ترین ضربات تحمل دارد .فیلمهای مبارزه جکی جان را هم ببین در اکثر آنها با جاخالی حریف را خسته میکند، خیلی قوی نیست ولی سریع است و آسیب نمیبیند.
جانِ پدر در مبارزه با دشواریهای زندگی سعی
مو به مو قدم قدم
به زلفِ تو قسم قسم
رسیده عشقِ تو به جانِ من
به یاده تو نفس نفس
بریده ام از این قفس
زندان است جهانِ من
عشقت چرا تاوانِ من شد
رفتی غمت پایانِ من شد
از هر گناهی توبه کردم
چشمان تو ایمانِ من شد
تو را چون جانِ خود میدانمت
تو را چون سایه میپندارمت
هر چه تو دوری من صبورم
مرا از غم جدا نمیکنی
مرا یک دم صدا نمیکنی
من که گذشتم از غرورم
قبلِ از تو من عاشق نبودم
تو آمدی با هر نگاه
مرا گرفتارم کنی
این قرارمان نبود
از عشق بیزارم کنی
به یاده تو من
سفارشهایی برای فرزندانم:
1- جانِ پدر، اگر چه اکثر مردم پیرو هستند شما سعی کنید پیشرو باشید و بدانید هر چه در پیروی از اهلبیت علیهم السلام بیشتر سعی کنید، توفیق پیشرو بودن را بیشتر نصیب خواهید برد.980328
2- مبارزات بروسلی را دیده ای ؟ با تمرینهای سخت بدن خود را قوی کرده آنچنان که در برابر محکم ترین ضربات تحمل دارد .فیلمهای مبارزه جکی جان را هم ببین در اکثر آنها با جاخالی حریف را خسته میکند، خیلی قوی نیست ولی سریع است و کمتر آسیب میبیند.
جا
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مراسایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
جانِ دل و دیده منم، گریه خندیده منمیارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نمازکان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده منآینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا
آینه خورشید شود پیش رخ روشن اوتابِ نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهرِ گم بوده نگر تافته بر فرق فلکگوهریِ خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زندرشک
نامهی بسته شده به پای خرگوش تند و تیز | برسد به دستِ جانِ عزیز
آقای جانِ عزیز. این نامه را من مینویسم. دختری که صد و سه سال بعد شما به دنیا آمد ولی همهی سوراخ سنبههای ذهنش، شبیه دنیای ذهنیِ شماست. من یک طرفدار نیستم. یک عاشقِ دو آتیشهی آثار شما و از اینجور اسمهایی که آدمها روی خودشان میگذارند هم نیستم. من، منم. دختری که صد و سه سال بعد شما به دنیا آمد و فهمید صد و سه سال قبلِ او، کسی به دنیا آمد و زندگی کرد و نوشت و ساخت و ساخت و نوشت
دانلود آهنگ قند منی # جانِ منی جان منی جان من
آن منی آن منی آن من # شاه منی لایق سودای من
قند منی لایق دندان من # قند منی…
نور منی باش در این چشم من # چشم من و چشمه حیوان من
گل چو تو را دید به سوسن بگفت # سرو من آمد به گلستان من
قند منی …
ادامه مطلب
انگار هواپیمامون سقوط کرده وسط جزیرهای در اقیانوس آرام. زخمی شدیم اما جانِ سالم به در بردیم. نه کسی صدامونو میشنوه نه برای کسی اهمیتی داره که کم کم محو و ناپدید میشیم. ما هم نشستیم به انتظار یک قایق نجات وسط اقیانوس. خوشخیال، منتظر، آرام.
دلداده ی توأم، رؤیای هر شبی…●♪♫عاشـق نمی شـــدم…●♪♫عاشق شدم، ببین!●♪♫رفتی از کنارم امّا، رفتنت پُر از معمّا… حیف…●♪♫گفتمت از عشق و باور، گفتی از نگاهِ آخر! حیــف…●♪♫راحت از این دل مرو، که جانم میرود●♪♫هر کجا روانه شوم، صدایت می زنم…●♪♫جانِ من رها به سوی تو شد ●♪♫نگاهِ من، اسیرِ موی تو شد!●♪♫دل به دریاها بزن…●♪♫از عشق بگو، زیبای من!●♪♫به هر کجا روی، کنار توأم…●♪♫
جانِ جانانم تویی!●♪♫زیبــا تویی..! رؤیا تویــی..
دانلود اهنگ زیبا تویی رویا تویی قسم به جان من قسم نرو (رضا بهرام) کیفیت 320
دانلود اهنگ زیبا تویی رویا تویی
دانلود اهنگ زیبا تویی رویا تویی
Untitled 2 1 دانلود آهنگ رضا بهرام از عشق بگو جانِ جانانم تویی!○♪♫ زیبــا تویی..! رؤیا تویــی..!○♪♫ قسم، به جانِ من قسم! نـــرو…○♪♫ چشمــانش، ...جان جانانم تویی ، زیبا تویی رویا تویی !! ♫♪♭. قسم به جان من ، قسم نرو… UpMusicTag دانلود آهنگ رضا بهرام از عشق بگو. چشمانم دار و ندارم بود. ♫♪♭. دار و ندارم کو؟ دل به
تو را دارم ای گل، جهان با من است.تو تا با منی، جانِ جان با من است.کنار تو هر لحظه گویم به خویشکه خوشبختیِ بیکران با من است.
"فریدون مشیری"
پ.ن1:
جان و جهان خواند مرا آن صنم
تا بزیم جان و جهان من است
"سنایی"
پ.ن2:
بیا نگارا
بیا در آغوش من
"هوشنگ ابتهاج"
دیگر حوصله ام با من همکاری نمیکند، میدانم خسته است، به استراحت نیاز دارد، اما اکنون، در این سن، نه، اصلا حوصله ی عزیزم، همکاری لازم را با اینجانب به عمل آور، پس از مرگم به اندازه ی کافی وقت برای نبودنت هست.تو با این کم کاری ات به زندگی ام، به خودم ضربه میزنی، نزن جانِ من، نزن
خِنِه کَتِه ولی ؛ صاب خِنِه کوءهلته لتکا ؛ دیگر بی سِکه سوءهمله یِ دل ؛ مه دل ؛ مشت غمیرهجانِ پِر و ؛ مارِسّه ِ دل کَهوءه
ترجمه: خانه هست، اما صاحبخانه کجاست؟
باغ و باغچه دیگر صفا ندارد
دل روستا و دل من غمگین هستند
دلم برای پدر و مادرم تنگ است
خرید کتاب
روزکی چند در جهان بودم
بر سرِ خاک باد پیمودم
ساعتی لطف و لحظهای در قهر
جانِ پاکیزه را بیالودم
باخرد را به طبع، کردم هَجو
بیخرد را به طمع بستودم
آتشی برافروختم از دل
و آبِ دیده ازو بیالودم
با هواهای حرص شیطانی
ساعتی شادمان بنغودم
آخرالعمر چون سرآمد کار
رفتم تخم کِشته بدرودم
گوهرم باز شد به گوهر خویش
من از این خستگی بیالودم
کس نداند که من کجا رفتم
خود ندانم که من کجا بودم
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت
یکموی
حدیث جابری:
چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله....
تیک تاک ... تیک تاک... صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.
باصدای در از جا می پرم....
+جمیله جان... عزیزِمادر... چقدر ماه شدی... ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله... جانِ مادر! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن.
ادامه مطلب
نمیدونم تا وقتی که زنده هستیم و حافظه یاری میکنه قرارهست چند مترادف دیگه برای این ترکیب نحسِ «خطای انسانی» توی ذهنمون نقش ببنده!
خبرِ ناوچه کنارک رو میخونم و ذهنم قفل میشه.
+راستی از جعبه سیاه پرواز اکراین چه خبر؟
++برای اینان ارزان تر و بی ارزش تر از جانِ آدمی هم هست؟
" بس که جفا ز خار و گل/ دید دلِ رمیده ام/ همچو نسیم ازین چمن/ پای برون کشیده ام/ شمع طرب ز بخت ما/ آتش خانه سوز شد/ گشت بلای جان من/ عشقِ به جان خریده ام!/ .../ تا تو مراد من دهی/ کشته مرا فراقِ تو/ تا تو به داد من رسی/ من به خدا رسیده ام!/ چون به بهار سر کند/ لاله ز خاک من برون/ ای گل تازه یاد کن/ از دل ِ داغ دیده ام/ یا ز ره وفا بیا/ یا ز دل رهی برو/ سوخت در انتظار تو/ جانِ به لب رسیده ام ..."
.
.
پ.ن: رمضان رفت و دستم خالی و دل پر از اندوه و حسرت. چون طفل مادر مرده ای ..
" بس که جفا ز خار و گل/ دید دلِ رمیده ام/ همچو نسیم ازین چمن/ پای برون کشیده ام/ شمع طرب ز بخت ما/ آتش خانه سوز شد/ گشت بلای جان/ عشقِ به جان خریده ام!/ .../ تا تو مراد من دهی/ کشته مرا فراقِ تو/ تا تو به داد من رسی/ من به خدا رسیده ام!/ چون به بهار سر کند/ لاله ز خاک من برون/ ای گل تازه یاد کن/ از دل ِ داغ دیده ام/ یا ز ره وفا بیا/ یا ز دل رهی برو/ سوخت در انتظار تو/ جانِ به لب رسیده ام ..."
.
.
پ.ن: رمضان رفت و دستم خالی و دل پر از اندوه و حسرت. چون مادر طفل مرده ای ... و
دانلود اهنگ تو را چون جان خود میدانمت
مو به مو؛ قدم قدم…●♪♫به زلفِ تو؛ قسم قسم●♪♫رسیده عشقِ تو؛ به جانِ من…●♪♫به یادِ تو؛ نفس نفس…●♪♫بریده ام؛ از این قفس…●♪♫زندان است؛ جهانِ من●♪♫عشقت؛ چرا تاوانِ من شد؟●♪♫رفتی… غمت؛ پایانِ من شد…●♪♫از هر گناهی؛ توبه کردم…●♪♫چشمانِ تو؛ ایمانِ من شد…●♪♫تو را چون جانِ خود، میدانمت●♪♫تو را چون سایه؛ می پندارمت! هر چه تو دوری؛ من صبورم…●♪♫مرا از غم، جدا نمی کنی…●♪♫مرا یک دم؛ صدا ن
در این دنیا که همه سگ دو می زنند تا چیزی بشوند، تو دنبال "هیچ" شدن باش. فانی محض شو. فرض کن مرگ حالا آمده است و تو آرام آرام هرچه داشته داده ای و تمام. نه بسته دل به هیچ کس، نه بسته جان به هیچ جا. رها باید شد ازین همه کثرت، رها. مثل آنکه می گفت، "در عدم افکندم آخر خویش را/ وا رهاندم جانِ پر تشویش را". نیّت کن که می خواهم در بین این همه هیچ نخواهم، به هیچ چیز نرسم، هیچ آرزویی، هیچ گفت و گویی، مطلقاً هیچ باشم. آنچه گفته اند و فرض است را انجام دهم و تمام. ت
یک عصر اردیبهشتی هم هست که غمگین نیستم. و گلبهی ام لابد. یوگنی گرینکو "جانِ مریم" مینوازد و من زیر این پنجره و روی این کاناپه به شست پاهام نگاه میکنم و فکر میکنم که کاش میشد این هوا، این رنگِ نور و این نسیم لطیف را برای کل سال نگه دارم. میترسم که این روزها تمام شوند و من خوب نفس نکشیده باشمشان. در واقع هیچکجای زندگیم به چنین چیزی فکر نکرده بودم! شاید چون انقدر بهش نیاز نداشتم. چشمهام طور دیگری میبینند. مردّدم که این حال "داغی"ست یا "
دانلود ریمیکس رضا بهرام مو به مو
سوپرایز بزرگ جوان ریمیکس ، دانلود ریمیکس رضا بهرام بنام مو به مو با متن و دو کیفیت عالی
Remix : Dj Dynatonic
Download New Remix Reza Bahram Moo Be Moo With Text And Direct Links 320 & 128 In Javan Remix
جدیدترین ریمیکس رضا بهرام عزیز را می توانید هم اکنون از جوان ریمیکس دانلود نمایید.
این ریمیکس توسط دایناتونیک منتشر شده است.
ریمیکس به آهنگ مو به مو رضا بهرام تعلق دارد.
امیدوارم از ریمیکس لذت ببرید.
در صورت بروز هرگونه مشکل با ما در ارتباط باشید.
متن آهنگ م
سلام
عیدِ نوروزت مبارک
جشنِ باستانیِ بهار بر تو میمون و خجسته باد
چطوری گلِ همیشه بهار
باری اگر از احوالِ ما بپرسی حالمان خوب است جز دوری تو
دیروز مطلبی برایت نوشتم و عید را شادباش گفتم، ولی نفرستادم
بهتر که نفرستادم
کلماتم گویای حالِ خرابم بودند و خواندنش مُصَفّای جانِ نازنینت نبود
بهتر که نفرستادم
حال، بعد از طلوع و غروب خورشید در سال جدید تبریک مرا پذیرا باش
چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله....
تیک تاک ... تیک تاک... صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.
باصدای در از جا می پرم....+جمیله جان... جانِ دلم! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. _ااااام... چششششم مامان.+سفید بخت بشی گل دخترم چادرم را که تحفه ای باارزش از سفر اربعینت بود، سر میکنم و آرام و باوقار باذکرِ زیرلبِ یازهرا"سلام الله علیها " به دنبال مادر راه می افتم... .
ادامه مطلب
باز هم بوی حرم هوی مسیحا شده استو هوایت به دم و بازدمم جا شده است
هر زمانی که به تو عرض ارادت کردمدیدم از روی ادب پیکر من پا شده است
اول صبح ، سلامی به ضریحت دادمزندگی کردنِ امروز ، چه زیبا شده است
رحم کن بر مَنِ جا مانده و دور افتادهکه ز داغ حرمت قامت من تا شده است
کاش یک روز بیاید که ببینم آقاجانِ من پیشکش زینب کبری شده است
السَّلامُ عَلَیکِ یَا زِینَب الکُبری ..
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
التماس دعا ..❤️روزتون امام رضایی❤️
مطالب بی
خیلی بیمعرفتی.
فدات شه ... (جای اسمته)
جانِ ....
جونِ ....
این حرفا خیلی راحت جاشونو با خفه شو ، خیلی کثیفی و دیوونم کردی و .... عوض کردن.
تو چجوری اون همه خاطره بازی رو ندید گرفتی چجوری چجوری
یکی بیاد برای من اینو توضیح بده .
به گوش و چشمم ایمان ندارم دیگه. اون همه مثلا عشق و دوست داشتن با چهارتا دعوای معمولی پاک شدن.
چقد بی معرفتی
همون بهتر که رفتی
اون همه وقت مریض و خیانتکار نبودم همین چند وقته این دوتا بهم اضافه شد.
خیلی بی معرفتی
خیلی خوب بلدی
صلی الله علیک یا بن الحسن المجتبی … می رسد ازتـَهِ گودالْ صدا واویلا عـمّه کشـتند عمو جانِ مرا واویلا جایِ من نیست در این خیمه خداحافظِ تو نیزه از کِـتف رسیده به کـجا واویلا شب پنجم محرم در لحظه باید وظیفه را شناخت ، از هیچ چیز نترسید و به آن عمل کرد … …
نوشته درس شب پنجم محرم اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
آمدم غر بزنم به جانِ تابستان، اما دیدم چه فایده دارد؟ نالیدن من که این روزهای طولانی داغِ بیحوصله را خلاصه نمیکند. با ارادت به همهٔ میوههای رنگینش، چه میشد اگر ذرهای از دلبرانگی هوای پاییز را هم با خود داشت...؟ ابری، سایهٔ خنکی، نم بارانی؟ آخ پاییز، پاییز برگریز... کاش کسی مرا همین لحظه، به یک نقطهٔ خنک و خوش آب و هوای کشور میرساند؛ شرایط سفر اگر مهیا بود. نیست اما. باید گذاشت این تابستان هم، با همهٔ سنگینی و پر زوریاش، از بینفس
ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند، با چشمانِ باور خود خواهند دید؟
ای مادرِ ما، ایران! جانِ زخمیِ تو، در کدام روزِ هفته التیام خواهد پذیرفت؟
چشمان ما به راهِ عافیت تو سفید شد؛ ای ما نثار عافیتِ تو
| محمود دولت آبادی |
سلام مامان!
امروز سر کلاس داشتم چند تا از نامه هایی که برای خواهرت هدی نوشته بودم را میخواندم، بچه ها صدایشان در آمده بود و مدافعان حقوق تو شده بودند که چرا برای تو نامه ننوشته ام و چرا بین بچه هایم تبعیض قائل میشوم!
گفتم برای زینب هم نوشته ام. گفتند حتما نوشته اید: مراقب خواهرت هدا باش! نکند صدایش را در بیاوری مگر نه میکشمت :)))
جانِ مادر! راستش عذاب وجدان گرفتم. آمدم بنویسم هیچ هم اینطور نیست. خیلی هم دوستت دارم. فقط نمیدانم چرا نوشتن برای هدی
دل ها شده دوباره پریشانِ مادرتآقا بیا به مجلسِ ما جانِ مادرتروزی فاطمیه ی ما را زیاد کندست شماست سفره ی احسان مادرتدر فاطمیه بیعت خود تازه می کنیمتا که شویم باز مسلمان مادرتتصدیق می کنیم که تطهیرمان کنیشاید شویم سائل و مهمان مادرتوقتی برای آمدنت کم گذاشتیمگشتیم شیعیانِ پشیمان مادرتاِی مردِ انتقام کتک خورده ها ببینافتاده ایست پشتِ در خانه مادرتآبادتر شدند حرم های اهل بیتغیر از مزار خاکیِ پنهان مادرتجواد حیدری
یک جرعهی می مملکتِ چین ارزد
جز بادهی لعل نیست در روی زمین
تلخی که هزار جانِ شیرین ارزد
خیام
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
نور، در پرده ماند و شب آمدجانِ دل مردگان به لب آمدبرسانید بر سرای امام
عبدِ عاصی و بی ادب آمدجلو افتاده پیش مولایشهر که در معصیت، عقب آمدکی شود تا جهان نظاره کنددلبری فاطمی نسب آمدبندگان سفره ی کرم پهن استماهِ پر برکت رجب آمدیا مَن أرجُوه... یا علی مددیسائلی مرتضی طلب آمدتا دم یاعلی به لب گفتمبر لبم مزه ی عنب آمدمرغ دل را نجف فرستادممِس فرستادم و ذَهَب آمداز علی خیر را طلب کردمبرترین فعل مستحب آمددلِ من رفت کربلایِ حسینرحمت مستدام رب آمدماد
همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد
چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد
برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش
و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد
به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟
که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد!
به روی نیزه و در جمع این حرامی ها
متن آهنگ جان جانان مرتضی اشرفی
ببین چه راحت شدی قرارم… تورو به من داد خدای عالمتو جانِ جانان قسم به چشماتنباشی بدجور مریض حالمیه دل که بیشتر آخه ندارماونم تمامش فدای یارمماجرا اینه که دلم گیره نفسـممیره واسه یارماولین باره دل بیمارهمنو دریاب که تورو دوست دارم
ادامه مطلب
دیشب بود که فاطمهٔ عزیز به من پیام داد:
«سلام حریر خوبی؟ :) میگم میتونی تو وبلاگت یه راهنمایی برای من از مخاطبانت بخوای؟ من دنبال مجموعه عکس مستند-اجتماعی از عکاسان (فرقی نداره ایرانی یا خارجی) هستم. اما بهطور واضح نمیدونم باید چهجوری و با چه سرچِ درستی در اینترنت به دنبالش بگردم.»
مخاطبانِ جانِ من، اگر اطلاعی از این موضوع و چند و چون کار دارید، لطف و مهرتان را دریغ نکنید. ممنون و سپاسگزار و چاکرپاکر همهتان. :))
این هم آدرس خانهٔ دوست
( ذهن مبتلا ).روزها فکر من این است همه شب این سخنمکه گرفتار بلایم زِ چه رو دَم نزنم
.
چه خطایی، چه قصوری که زِما سرزده است؟وین چه دردیست که افتاده به جانِ وطنم
.
سایه افکنده به ایران و به دنیا کروناترس باعث شده آیینِ دیانت شکنم
.
چو بلا آمد و عبرت نگرفتم، به ستمنان آجر کنم از سودِ کلان، دل نَکَنم
.
کرونا خدعه بوَد، فتنه ی دشمن بنِگرمبتلا کرده چرا؟ ذهنِ مرا، تا بدنم
.
شدم از مسجد و ازمدرسه محروم، چرا؟ذهنِ آلوده شده عامل این گم شدنم
.
لعن و نفر
غزلی زیبا از حافظ؛ موجود در نسخه تصحیح شده توسط میر سید محمد قدسیتا جمالت عاشقان را زد به وَصل خود صَلاجان و دل افتادهاند از زلف و خالت در بلاآنچه جانِ عاشقان از دست هجرت میکشدکس ندیده در جهان جُز کشتگان کربلا...
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک...
... یکیشون عید نوروز و
یکیشون عید فطر ... پدرِ مادرم که جانِ ما نوه ها بود و با رفتنش غم بزرگی
رو برامون گذاشت ... بعد از یکسال و پنج ماه ، خوابش رو دیدم .... همزمان
با اذان صبح ... همین که خواست باهام حرف بزنه ... مامان بیدارم کرد برای
نماز صبح .... با گریه از خواب بیدار شدم ... هنوزم که مینویسم اشکم روان
است .... دلم برایش تنگ است ... کاش بود ولی نیست ...
پست پایین که
نوشتم ... پارسال شب قبل از فوتش ، هممون خونه موسیو و مادام داکتر بودیم
... دیشب عکسامون رو نگاه
شاید حق با جاهلیت عرب بود که دختراشون رو زنده زنده تو گور میذاشتن! مرگ یه بار بود و شیون یه بار. نه مثل حالا اینقدر مرگ تدریجی.
غمگینم به اندازه تموم دخترای دنیا که چیزی رو دوس دارن و دست و بالشون بستس.
احساس میکنم تموم عمر بیهوده ذوق اهدافم رو داشتم و تموم رنجها و سختیهای این مسیر به تنم مونده.
میگن مبعوث شدی که پشت و پناهمون باشی. توهمچین روزی، طنین آوای اسم دلنشینت بی دریغ از همهی لب ها شکفت، وبعد عطر عشقت دنیا رو گرم کرد.
من، یه کوه غ
همیشه بی تو در این قلب خسته غوغا بودهمیشه سهم دلم حسرت و تمنا بودهزار سال به دنبال عشق میگشتمتو عشق بودی و جان بی تو در تقلا بودتو را ندیدم از آغاز و راه گم کردمتو را ندیدم و این تلخ، زهر دنیا بودتو را ندیدم از آغاز و قلب می پنداشتکه بی تو در خطرِ مرگ و عشق، تنها بودنه! جانِ بی تو از عالم، امید خیر نداشتو ناامید از اعجاز صبحِ فردا بودخنک نسیم بهشتی که بازگشتی بازو بازگشتنت آغاز حسرت ما بودنشسته ام به تماشای تو ولی هیهاتکه سهم این منِ تنها فقط تم
دعوت میکنم از قرمه جانِ :)
دیدین چه شاهکاری کردم؟! گشنتون نشه ها! هدفم ازین که عکس قرمه خوشمزمو گذاشتم این بود بگم شما قرمه نخورده این همین و بس
+قرمه گیلانی است و گوجه و بادمجون داره !
+مرا خواب میاید خواب!
+از ضررهای زود خوابیدن درشب ، گذاشتن چند پست پی درپی !
+دوساعت دیگه باید برم پی کارم و ۶ برم کلاس ... !
+قله کجایی ببینی قرمه درست کردم:)
!نچ!۱
!نچ!۲
ای سایه یِ بالا سرِ خواهر، برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر، برادر
**
ای سوره ، چشمی بر منِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یک بار دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
**
چیزی به غیر از چشم تر دارم؟ ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم ؟ ندارم؟
دیدم کمالاتِ پدر را در برادر
**
از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی
چندی پیش، وحید جلیلی، نامهای در انتقاد از حسین محمدی، که رابطِ نهادهای فرهنگی با آیتالله خامنهای، و یکی از معاونان بیتِ اوست، نوشت، تا مسائلی را بهزعمِ خود موشکافی کند. میدانید که چنین کاری در این مملکت جرم بزرگیست، چراکه اگرچه مطمئنا تمامی رئیس جمهورهای همه کشورهای همه دنیا، -به جز بشارجانِ اسد!- یک مشت حرامزاده آلوده به حیله و کثافتاند، رأس اداره این مملکت یک شبهمعصوم است که نوچههایش معتقدند چشم بصیرت دارد و بنابراین هی
دلبر باید دلبری کردن بلد باشه.
وقتی صداش بزنی طوری بگه جانِ دلم که غنج بره ته دلت براش.
دلبر باید دلبری کردن بلد باشه؛ که وقتی بهش میگی حالم خوب نیست برگرده بهت بگه چرا دورت بگردم...
بعد یهو عصبانی شی بگی لازم نکرده تو دورم بگردی، بشین سرجات که خودم میخوام دورت بگردم، انقدر دورت بگردم تا یهو به خود بیای و ببینی پیله شدم برات... نکنه یهو پروانه شی یادت بره پیله تو؟ یادت نره دورت بگردم.
برو واسه هر شمعی میخوای دلبری کن. ولی یادت نره پیله ای که هنوز
دلبر باید دلبری کردن بلد باشه.
وقتی صداش بزنی طوری بگه جانِ دلم که غنج بره ته دلت براش.
دلبر باید دلبری کردن بلد باشه؛ که وقتی بهش میگی حالم خوب نیست برگرده بهت بگه چرا دورت بگردم...
بعد یهو عصبانی شی بگی لازم نکرده تو دورم بگردی، بشین سرجات که خودم میخوام دورت بگردم، انقدر دورت بگردم تا یهو به خود بیای و ببینی پیله شدم برات... نکنه یهو پروانه شی یادت بره پیله تو؟ یادت نره دورت بگردم.
برو واسه هر شمعی میخوای دلبری کن. ولی یادت نره پیله ای که هنوز
دیشب شب حر بود به ماه قمری و فرداش به شمسی صبح بیست و سه، چهار یا باز مگر چه فرقی میکند؟ هرچندسالگی من که هرچه بودهام حر نبودهام. سحر تا شام و سحر امروز و شب اما چقدر گیج و منگ بود. از معلقِ پل صدر تا ماهِ نیمهجانِ خروجی تونل نیایش که ترک موتورِ رو به سوی ارغوان سوم غربی روان بودم و روانه، تا ظهرش که پیچهای داغِ آسفالتهای لواسان را میراندم و امشبی که امام علی را تا انتها سرد شدیم، تا افسریه و بعد دوباره چهارراه اسدی، که هر صبح سپید
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ اول رجب ۹۸
نور، در پرده ماند و شب آمدجانِ دل مردگان به لب آمدبرسانید بر سرای امام
عبدِ عاصی و بی ادب آمدجلو افتاده پیش مولایشهر که در معصیت، عقب آمدکی شود تا جهان نظاره کنددلبری فاطمی نسب آمدبندگان سفره ی کرم پهن استماهِ پر برکت رجب آمدیا مَن أرجُوه... یا علی مددیسائلی مرتضی طلب آمدتا دم یاعلی به لب گفتمبر لبم مزه ی عنب آمدمرغ دل را نجف فرستادممِس فرستادم و ذَهَب آمداز علی خیر را طلب کردمبرترین فعل مس
صبح که مامان بیدارم کرد ، تو چند لحظه ای که بین بیدار شدن و نشدن بودم حس کردم چقدر به مادرم بیگانهم، حس کردم یه غریبهست، یه زن میانسال با کمی اضافه وزن، صورت سفید، موهای قهوهای و تک و توک سفید. اونقدر کابوس کوتاهی بود که سریع گفتم: بیدار شدم مامان جان. با تاکید روی مامان جان. انگار که بخوام به اون چند لحظهای که گذروندم ثابت کنم که اون مامانجانِ منه! همون زن میانسال با همه نقص ها، چروک های روی صورتش، گاهی اخم و بداخلاقی هاش زیبایی زندگی
چِنان سکوت کرده ام که : دیگه هیچی از جانِ زندگی و خدا نمیخوام
ما شده ایم همانند فرزندی که دیگر حامی ندارد ، امنیت ندارد ، ...
انشالله من هم فردا در تشییع سردار دل ها خواهم بود... ❤
عجیب بغض دارم و دلم میخواد حتی یک دقیقه گریمو نگه ندارم... !
امروز فقط یچیش قشنگ بود که استاد اصول لبخندزنان بهم میگه : آفرین ۱۸ شدی ، تعدادی زیادی مردود شدن ، آفرین... ! لبخندشو به دنیا نمیدم اصلا...!
یجا هست سردار میخنده بعد سرشونو میندازه پایین ، اونجا آدم میخواد بمیر
جانِ دل ؛
باور کن من هم دوست دارم جمعه ها
آرامتر نفس بکشم ...
چای زعفران دم کنم با چند دانه هِل
و با خیالی آسوده
تکیه کنم به دیوارِ خیالت ...
فکر کنم ، فکر کنم ، فکر کنم ....
و لا به لایِ دریایِ دلتنگی هایم ،
ناگهان بیایی و بگویی :
هفته بدونِ منِ سختی بود جانم !
جمعهمان بخیر ...
سیدطه_صداقت
.....
شنبهها
همین که
یادم میآید رفتهای
تا آخرِ هفته
حالم بلاتکلیف میماند
نه خوب میشود
نه خوب میشود...!
..
آدم
اگر عاشق باشد
برای دوست داشتنش
دلیل نمیآورد
چ
احتمالا یک روزی که دیر نیست و دور میفهمی زندگی ارزشش را داشته. ارزش همه ی بالا و پایین و ضجه زدن ها و به زوووور به چیزی رسیدن ها و از دست دادن ها را.
گفتم از دست دادن. از دست دادنی در این عالَم نیست جز اینکه در ازایش چیزی ارزشمندتر به غنیمت برداری؛ که تجربه این غنی ترینِ غنایم خلقت، آنقدر در دفتر دنیا به کارت خواهد آمد که روزی به تمام بیم و اضطرابش نگاه کنی و لبخندی نثار تمام آنچه پشت سر گذاشته ای بکنی از سرِ رضایت و شاید هم شوق.
دخترم، جانِ دلمِ،
شعر فریدون مشیری در ستایش ابن سینا (بازتاب نفس صبحدمان)
حجت الحق، شرف الملک، امام الحکما»...
هر چه خواهند، بخوانند و بنامند تو را
تو، همان نادره دانای جهان
بوعلی سینایی
،گوهری «در صدف کون و مکان» یکتایی
تو همانی که در آغاز جوانی،
یک روزبس که آموخته بودی، گفتی:
« ـ علم کو؟
اینک مَرد!»
شوقِ دانستن در جانِ تو غوغا میکرد!
علم در پیش تو، زانو میزد!
سر فرو میآورد
در اتاقی دلگیر،
پای شمعی لرزان
جان مشتاق تو در بوته دانش چه کشید
تا در آن این همه خ
تو عزمی کن ای مام پابسته جاناسیری و جهدی به کوی خوشان
کمی پیشتر تا که بالا کشیاز این سور و سات نوای ددان
از این شهرگان نمای و هوایبیا تا که برپا شوی سوی آن
دمی کژرویی یک دمی راستروبیا جانِ دل سوی دل در میان
رها شو تمامی ز شرّ و شجرکه جز غم نیامد برون زین دکان
اگر غم غمی کوه اندُه شکناگر شور شوری ز جان جهان
اگر جنگ جنگ مردان حقاگر صلح صلح نبردآوران
اگر دل دلی خون کند عقل رااگر سینهای سینهای خونفشان
برو حلمیا رزم پاکان خوش استسپر کن حق و ت
درد از بندِ انگشتانم شروع و به کمر منتهی میشود.
بعد از ظهر کمی زیاده روی کردم شاید اما ارزشش را داشت.
چیزی شبیه به پتک را برداشتم و افتادم به جانِ دیواری که قرار بود تخریب شود،کاری سنگین و زمخت که زیادی برای من و دخترانه هایم سخت بود،اما راهی برای تخلیه ی خشمم سراغ نداشتم،با اصرار پتک را گرفتم و مشغول شدم،رفته رفته سختی جای خود را ب لذتی وصف نشدنی داد.
در حین کار کردن صدای مشاجرشان به گوش میرسید_البته شاید بهتر است بگویم سخنرانی غرایی به راه ا
سلام با وفاترین!خبرت هست که همه دارایی این شاعر شوریده حال، شعرهایی است که خوشه خوشه از گندمزار وجود تو چیده میشود؟!با تو هر روز معجزه ای تازه رخ میدهد و من درخت پیری هستم که از یُمن خورشید نگاهت در پاییز جوانه زدهام چون بهاران.اما این روزها با احساسی پُر از تاول کوچههای دلتنگی را طی میکنم تا به تو برسم.چندی است تقدیر ناجوانمرد، دورم ساخته از کعبهٔ وجودت. در آرزویم که روزی به حجِ تنات نائل آیم.تا رسیدن به مکهٔ آغوشت همهٔ راهها و م
یک عصر پاییزی بود جایی اواسط آبان ماه، عطر کیک اسفنجی (که تمام شکر توی کابینت و مصرف کرده بود و آنچنان دل خوشی ازش نداشتم) ترکیب شده با مربای آلبالو که با گذر زمان کمتر میشد، فضای خانه رو پر کرده بود. ساعت ها بود در حالی که روی کاناپه سبز رنگی که همان روزها موقع تغییر دکوراسیون گفته بودم : یه کاناپه شبیه اونی که توی فیلم "اینجا بدون من" بود، باشه اما سبز لجنی. گفته بودی: اما سبز لجنی. و جا خوش کرد بین پذیرایی دلبرانهی خانهی دنجی که حالا دیگر خا
من خیلی
ثروتمندم نه اشتباه نکنید منظورم اون ثروت نیست یه چیز بهتر از اون که میشه حتی از
این ثروت به اون ثروت رسید، آره ثروتمندم چون مالک نوشتنم نوشتن دارایی منه که خدا
جانِ جانان بهم داده و همیشه قدر دانش هستم. از روزی که با خودم کاملا روراست شدم
به این نتیجه رسیدم چیزی که واسه من هم میتونه تفریح باشه هم کار قطعا نوشتنه! هم
زندگی باشه هم سرگرمی هم سفر باشه هم
سکونت، تنها جواب این سوالها فقط نوشتن بود و با همین سوالها بود به این نتیجه
رسیدم که
بهار می آید تا تن هیچ درختی عریان نماند و لبِ هیچ طاقچه ای گرد وغبار نباشد،
بهار می آید تا بهانه ای باشد برای کوبیدن در خانه ای که صاحبش چند سال و اندیست چشم به انتظار است که عطری آشنا آمیخته با بوی بهار نارنج های حیاط مشامش را پر کند...
بهار می آید تا با زبان بی زبانی بگوید، روزهای سرد و بی رحمی که از تو پوست ها کنده اند، پوست می اندازند و از پس تمام آن روزها ایامی می آید که به کام تو باشد و خورشید منحصرا برای گرمی دلِ تو بتابد...
آری، بهار بهاییست
دوباره سُر خوردیم تو سرما... باران میبارید امروز نمنم و سرعت وزش باد ۳۷ کیلومتر بر ساعت، و همان عامل اصلی سرمای استخوان سوز اینجاست، باد سرد شدید :-| رسیدیم کنار بوته تمشک پارک همیشگی، باقیمانده تمشکها از سرما خشک شده بودند، نگاه لیلی مانده بود روی تمشکهای خشک شده... کلی گشتم در بوته، بالا پایین و برای لیلی میگفتم که فصل تمشک تمام شده جانِ مامان که یک دانه تمشک دیدم، هورا :) یه تمشک آبدار سیاه زیر یک برگ در امان بود از سوز سرما... شد برای
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از خوندن این پست،روبه قبله بایستیم و سلام بدیم جانِ جهان حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه...
السلام علیک یاصاحب الزمان
سلام آقاجانم،جانم به فدایت سرورم،جانم به فدای تنهاییاتون،جان به قربان دل شکسته ات که ارزش اینو نداریم بخاطر مایِ هیچ دلتون بشکنه اقاجانم
حرف زدین؟دلتون ارامش گرفت؟لذت بردین؟میدونین آقا چی گفت؟گفت سلام علیکم فرزندم،گفت جانم به قربانت عزیزدلم،فدایت شوم عزیزدلم...توبرام خیلی ارزش داری خیلی چطور می
بار دیگر آمدم پشت درت راهم بده
در زدم گفتم رسیده نوکرت راهم بده
دست خالی آمدم رو برنگردان از گدا
آرزو دارم بمانم در برت راهم بده
من شکستم زیر بار معصیت شرمنده ام
سر به زیر آقا میایم محضرت راهم بده
خاطرت آزرده شد از دست اعمال بدم
گرچه بودم دائما درد سرت راهم بده
مانده ام بی سرپناه و التماست میکنم
امشب آقا جانِ زهرا مادرت راهم بده
دوست دارم من هم آخر در رکابت جان دهم
منجیِ عالم بیا در لشکرت راهم بده
همسفر کن با خودت یک شب مرا تا کربلا
گوشه ای در ص
مولای من
زمین ، بر مدار نفس های تو می چرخد و خورشید ،✨ تشعشع کوچکی از برق نگاه حیدری توست ✨و آسمان ، گوشه ای از بیکرانِ وسیعِ نگاهت✨ و بهار ، تلنگر کوچکی از شمیم اهورایی حضورت✨ و امید ، واژه ای که فقط در نسیمِ یادِ زهرایی ات معنا می شود ...✨
تو جانِ جهانی ، فدایت شوم و من زنده به نام و یاد و مهر و عشقت ...✨✨شکر خدا که تو را دارم ✨
هر که بی دوست میبَرَد خواباش،
همچنان صبر هست و، پایاباش
خواب از آن چشم نیز چشم مدار،
که زِ سر برگذشت سِیلاباش
نه به خود میرود گرفتهیِ عشق،
دیگری میبَرَد به قُلّاباش
چه کُنَد پایبندِ مِهرِ کسی،
که نبیند جفایِ اصحاباش
آن که حاجت به درگهی دارد،
لازم است احتمالِ بَوّاباش
ناگزیر است تلخ و شیریناش
خار و خرما و، زَهر و جُلّاباش
سایر است این مَثَل که مُستَسقیٰ
نکُنَد رودِ دجله سیراباش
شبِ هجرانِ دوست ظلمانی ست
ور بر
احتمالا یک روزی که دیر نیست و دور میفهمی زندگی ارزشش را داشته. ارزش همه ی بالا و پایین و ضجه زدن ها و به زوووور به چیزی رسیدن ها و از دست دادن ها را.
گفتم از دست دادن. از دست دادنی در این عالَم نیست جز اینکه در ازایش چیزی ارزشمندتر به غنیمت برداری؛ که تجربه این غنی ترینِ غنایم خلقت، آنقدر در دفتر دنیا به کارت خواهد آمد که روزی به تمام بیم و اضطرابش نگاه کنی و لبخندی نثار تمام آنچه پشت سر گذاشته ای بکنی از سرِ رضایت و شاید هم شوق.
دخترم، جانِ دلمِ،
پاک سرزمین شاد باد! / کشورِ حَسین شاد باد!
تو نشانِ عزمِ عالی شان، ارضِ پاکستان!
مرکزِ یقین شاد باد!
پاک سرزمین کا نظام / قوتِ اخوتِ عوام
قوم، مُلک، سلطنت، پاینده تابنده باد!
شاد باد منزلِ مراد!
پرچمِ ستاره و هلال / رهبرِ ترقی و کمال
ترجمانِ ماضی، شانِ حال، جانِ استقبال!
سایه ی خدای ذوالجلال!
متن بالا سرود ملی پاکستانه. بعد از استقلال پاکستان از هند سروده شده. سال 1954 برای بار اول به صورت گسترده و از رادیو پخشش کردن.
صدف، همکلاسی پاکستانیم، هر کد
روبرویت هستم.
در یکی از پاییزهای زرد و برگ ریز سال هشتاد و چهار همان روزها که از همیشه بیشتر سیگار می کشیدی و قلبت درد می کردتوی بزرگترین پارک شهر.برگ های سرخ و زرد و نارنجی همه زمین را پوشاندهنگاهم را به عادت و شرم پایین می اندازم بلافاصله اسمم را صدا می کنی تا من بگویم جان! و گره دو نگاه و لرزش دل و هنوز جمله به انتها نرسیده نگاهم پایین می افتد و دوباره اسمم را می گویی و دوباره جانِ من وگره نگاه و لرزش دل.و چه کیفی دارد این ضرب آهنگ قشنگ موس
جالب تر از زن ها هم مگر موجودی هست ؟!!!
زنی را تصور کن که در نهایتِ بچگی ، موهایش را بافته ؛
در نهایتِ دخترانگی ، برایِ خودش آواز می خوانَد ،
و در کمالِ زنانِگی ، آستین ها را بالا زده و در همان حالتِ بچگانه ی دخترانه ی آواز خوان ، خیلی شیک و زنانه به نظافتِ خانه ای مشغول است ...
زنی که با تمامِ ظرافت ، آرزوهایش را گوشه ی ذهنش مچاله کرده و برایِ فرزندش مادری می کند ...
زنی را تصور کن که یک دستش به آشپزی و لباس شستن است ،
و در دست دیگرش کتابی قَطور ...
و با
شعر در مورد غصه
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غصه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است اینکه گوید بدلی ره است دلرا
دل من ز غصه خون شد،دل او خبر ندارد.
شعر در مورد غصه نخوردن
خواب می دود برای نشستن در چشمانت،
من غصه می خورم!
کلمات می رقصند وقتی طعم لبهایت را می چشند،
من غصه می خورم!
دکمه ها به خط می
واسه منِ دندونپزشکی که معمولا بچهها ازم می ترسن و خیلیهاشون تمام وقت زیر دستم جیغ میزنن و گریه میکنن و میشه گفت بدترین اذیت های ممکن رو سرم میارن؛ ولی باز نهایت تلاشم رو میکنم که صبور باشم و سرشون داد نزنم، واقعا قابل درک نیست که چطور یه عده بچهدوست نیستن و تحمل سر و صدا و شیطنتهای یک کودک رو ندارن.
همیشه میگفتم عشق بچه ی زیر دو سالم و وقتی بچه ام دو سالش شد، نمیخوامش دیگه؛ ولی الان بعضی وقتها واسه بچهی 6-7 ساله هم حتی ذوق می
از عِشق چه میگوینداین هرزه گویان..وقتی عاشق زبانش عاجز میماند در توصیفشو عشق چیستجز کابوسیجز سکوتیو جز سِرّی که عاشق و معشوق هردو دانند و اما ندانند!
مظلوم ترین ناشناخته ی عالم..عشق است
..که همدیگر را به این کلمه هر چه بیشتر صِدا میکنند بیشتر نبودش را میتوان فهمید..
عشق را نمیشود با هر زبانی خواند..
عشق باید ناشناخته ای بماند..
رازی میانِ عاشق و معشوق فقط!
که ایشان هم ندانند جز معشوقِ یگانه
که بداند
چه در جانِ معشوق
و چه در روانِ عاشق می روید..
ای
شب ولادتِ خورشید، تا ابد روز استبه آفتاب مگو از چه گرم و شب سوز است
علی نبود اگر، آسمان نبود و زمینطلوعِ نامِ علی، عینِ هستی افروز است
علی بهانۀ خلقت، علی دلیلِ وجودملَک به درسِ علی، طفلِ دانش آموز است
به دورِ قلبِ علی، کعبه می کند پروازز بوریای علی، جبرئیل، پَردوز است
طنینِ کوبۀ جنّت، علی علی گویدبهشت از دل و جانِ علی، گُل اندوز است
ولادت با سعادت مولای متّقیان، امیرِ مومنان
اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، علیه السلام
و #روز_پدر مبار
همیشه بی تو در این قلب خسته غوغا بودهمیشه سهم دلم حسرت و تمنا بودهزار سال به دنبال عشق میگشتمتو عشق بودی و جان بی تو در تقلا بودتو را ندیدم از آغاز و راه گم کردمتو را ندیدم و این تلخ، زهر دنیا بودتو را ندیدم از آغاز و قلب می پنداشتکه بی تو در خطرِ مرگ و عشق، تنها بودنه! جانِ بی تو از عالم، امید خیر نداشتو ناامید از اعجاز صبحِ فردا بودخنک نسیم بهشتی که بازگشتی بازو بازگشتنت آغاز حسرت ما بودنشسته ام به تماشای تو ولی هیهاتکه سهم این منِ تنها فقط تم
یک عصر پاییزی بود جایی اواسط آبان ماه، عطر کیک اسفنجی (که تمام شکر توی کابینت و مصرف کرده بود و آنچنان دل خوشی ازش نداشتم) ترکیب شده با مربای آلبالو که با گذر زمان کمتر میشد، فضای خانه رو پر کرده بود. ساعت ها بود در حالی که روی کاناپه سبز رنگی که همان روزها موقع تغییر دکوراسیون گفته بودم : یه کاناپه شبیه اونی که توی فیلم "اینجا بدون من" بود، باشه اما سبز لجنی. گفته بودی: اما سبز لجنی. و جا خوش کرد بین پذیرایی دلبرانهی خانهی دنجی که حالا دیگر خا
به نام خدای مادرِ همه
فرمود دعای مادر از موانع استجابت عبور میکند.
یا زهرا... چه میشود مادرانه دعا کنی؟!
مگر خود شما یادمان نداده بودید "الجار ثم الدار"؟!
همهی اهل عالم را دعا میکنم، اول از همه آخرین پسر شما را...
همهی عالم را دعا کنید، اما قسم به خاک چادرتان، آخر سر هم ما را...
مادرانه دعایمان کنید... آنچنان که "الهی و ربی" دعا تمام نشده، اجابت شود.
پینوشت:
۱-" انی کنتُ من الظالمین". افسوس.
۲- "انی ظلمتُ نفسی"
٣- "دود این شهر مرا از نفس
خداوندا، دلی دریا به من ده
در او عشقی نهنگآسا به من ده
حریفان را بس آمد قطرهای چند
بگردان جام و، آن دریا به من ده
نگارا، نقشِ دیگر باید آرا ست
یکی آن کلکِ نقشآرا به من ده
زِ مجنونانِ دشتِ آشنایی،
من ام امروز، آن لیلا به من ده
به چشمِ آهوانِ دشتِ غُربت،
که سوزِ سینهیِ نیها به من ده
تنآسایان بلایاش برنتابند
بلی من گفتم، آن بالا به من ده
چو با دریادلان اُفتی، قَدَح چیست؟
به جامِ آسمان دریا به من ده
گدایان همّتِ شاهانه دارند
تو
به نام خدای مادرِ همه
فرمود دعای مادر از موانع استجابت عبور میکند.
یا زهرا... چه میشود مادرانه دعا کنی؟!
مگر خود شما یادمان نداده بودید "الجار ثم الدار"؟!
همهی اهل عالم را میکنم، اول از همه آخرین پسر شما را...
همهی عالم را کنید، اما قسم به خاک چادرتان، آخر سر هم ما را...
مادرانه دعایمان کنید... آنچنان که "الهی و ربی" دعا تمام نشده، اجابت میشود.
پینوشت:
۱-" انی کنتُ من الظالمین". افسوس.
۲- "انی ظلمتُ نفسی"
٣- "دود این شهر مرا از نفس اندا
دانلود اهنگ دل به دریاها بزن از عشق بگو زیبای من mp3 با کیفیت 320 با متن کامل دانلود اهنگ جدید رضا بهرام با نام دل به دریاها بزن از عشق بگو زیبای من دانلود آهنگ رضا بهرام از عشق بگو
دانلود اهنگ دل به دریاها بزن از عشق بگو زیبای من
متن دل به دریاها بزن از عشق بگو زیبای من
دلداده ی توأم، رؤیای هر شبی…
عاشـق نمی شـــدم…
عاشق شدم، ببین!
رفتی از کنارم امّا، رفتنت پُر از معمّا… حیف…
گفتمت از عشق و باور، گفتی از نگاهِ آخر! حیــف
راحت از این دل مرو، که ج
زمینه آرام / شهادت امام رضا (ع)
دوباره، زنم پر به سوی خراسانبه ذکر زیبای رضاجانامامِ دلها، عزیز زهرا، تو را خوانم با چشم گریاناَنتَ فی قلبی مولا، امامِ هشتمِ ما، یا غریب الغربا
یا غریب الغربا--همیشه، کنم از لطف و خوبی ات یادبهشت من صحن گوهر شادزغم بشکستم، ببین که بستم، دخیلی بر پنجره فولاددست من و دامانت، چشم من و احسانت، ای بحرِ جود و سخا
یا غریب الغربا--به حجره، زدی تو دست و پا رضا جانفلک از ماتمت پریشانبه غربتِ تو، شده فاطمه، نظاره گر با چش
من واقعا نمیفهمم که چرا وقتی یکی به شما توهین میکند، یا بد جوابتان را میدهد، یا تحقیرتان می کند یا آنطور که انتظار دارید به شما احترام نمیگذارد، این شما هستید که ناراحت میشوید؟
بابا جانِمن! از کوزه همان برون تراوَد که در اوست.
رفتارِ هر کس متناسبِ شخصیتش است.
وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بیادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش میگذارد؛ شما چرا به خودتان میگیرید و بیخود ناراحت و خشمگین میشوید، خودخوری میکنید، بهه
1-سلام
2-شین دیروز اومد خونمون!
3-واسش ایس تی لیمو و دارچین درست کردم عوضی دوست نداشت.
4-نهار واسش برنج و مرغ سرخ شده و بادمجون و ریحون و گوجه کبابی با لیمو ترش و ماست خونگی اوردیم تازه ته دیگ سیب زمینی هم داشتیم :دی
4-بعداز ظهر نتونست وایسه چون مامانش تنها بود و نهایتا بعداز خوردن چایی و شکلات زنجبیلی رفت.
5-مامانم میخواست بره بیرون و نهایتا منم با شین رفتم خونشون.
6-اونجا واسم مرغ سوخاری درست کرد که خیلی باهاش حال کردم:دی
8-راستی دیروز ایس پک مو
دین حق در خطر افتاده، کمک کن فضه
حرف حق از اثر افتاده، کمک کن فضه
قول داده به نبی حیدرِ من صبر کند
یاد حرفِ پدر افتاده، کمک کن فضه
درب این خانه که خود بوی نبی را دارد
گیرِ چندین نفر افتاده، کمک کن فضه
سرخ شد حلقه و مسمارِ درِ این خانه
شعله بر جانِ در افتاده، کمک کن فضه
با لگد ریخت درِ خانه... ببین روی سرم...
یک درِ شعله ور افتاده، کمک کن فضه
مردک پست چنان ضربه به پهلویم زد
شاخه ام از ثمر افتاده، کمک کن فضه
سوی کوچه ببرم زود، علی را بُردند
حیدرم در خط
در دقیقهای نامعلوم، در بهت و حیرت و سکوت، در زیر روشناییِ یک چراغ، لمیده بر مبلی قدیمی و در خانهای متروک، در قلبِ روشنِ این زندگی، به روز و روزگارانی میاندیشم، که انقدر دور و ناشناس است، که حتی باور به داشتنِ یک ثانیه از یک قطعهی خارجشده از آن هم مرا میهراساند. به تو فکر میکنم. که پس از ترکِ آن ثانیه چه میشوی؟ و به راه باریک و طولانی ِ بعدش فکر میکنم. که با هراس و دلهره و سردرگرمیِ من چه میکند؟ حرف برای گفتن بسیار است.. وقتی که را
پذیرش #تعددزوجات [#حکم_خدا]
#شرط_سلوک_زن از منظر #علامه_طهرانی
آیت الله سیدمحمدصادق حسینی طهرانی فرزند #علامه_طهرانی در بیان خاطره ای از پدرشان میفرمایند:
روزی در محضر حضرت علامه والد بودیم شوهر یکی از مخدّرات [خانمها] به ایشان گفت:
خانمِ ما تقاضا دارد که او را [بعنوان شاگرد سلوکی] بپذیرید...
⚠️ولی #علامه_طهرانی با تندی رد کردند و نپذیرفتند.
بعد از مدتی، آن شخص، حقیر (فرزند علامه) را جهت همین امر واسطه قرار داد و بنده پیام ایشان را به علامه والد
بدون شرح؛
راست میگه
مریم رو میگم
راست گفته
وقتی دنیای دَنی و دنیای دون، اشک های مرواریدگونه ی مریمِ من را از گونه ی سرخ فام و زیبایش سرازیر کرد، فقط و فقط قلبِ مادرش هست که می لرزد
البته به غیر از مامانِ دختردوستِ مریم یکی دیگه هم هست
که اگر آب در دلِ نازکِ مریم تکان بخورد؛ دلش می ترکد
اگر اشک مریم در آید؛ جان از بدن او بیرون خواهد آمد
یکی هست که دین و دنیا و شادی و غمش مریم است
ولی چرا خواهرِ عزیز تر از جانِ من، یادش به این یک نفر نبود؟؟
وقتی تو احساس تنهایی میکنی، حس استیصال به من دست میدهد. حس میکنم هرکاری که میکنم - اصلا اگر کاری تابه حال برای تو کرده باشم- هیچ فایدهای برایت ندارد و تو تنهایی و با گوش کردن به موزیک زندگیات را میگذرانی. من توی زندگیات هستم؟حس میکنم افسرده شدهام. روزهای زیادیست که در خانه ماندهام. چیزهایی که میخواهمشان. آرزویی که در جانِ ناسالمم پرورشش دادهام بسیار دور است. دوست دارم بنویسم. دلم میخواهد زندگی کنم. دلم میخواهد با
همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم
و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم .حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ،
قضاوت می کنیم ، عذابِ جانِ هم می شویم
و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسایل و چیزها می رنجانیممایی که قرار نیست بمانیم ،مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که
نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند ،از جایی که ندیده ایم ،به جایی که نخواهیم ماند ،و در زمانی که نمی دانیم !کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشدما اینجا به غیر از خودمان ،و خدایِ نا
میدانین که من عاشق سینه چاک مامان ها هستم ! بخصوص مامان های مهربون و البته مادربزرگان عزیز !
حالا چه مامان خودم باشد چه ماماندوستان عزیزم و حتی مامان عروس های خونه مون !
فرقی نمیکند مامان های خوب از هزار فرسنگی/ فرسخی دوست داشتنی و مهربان هستند !
آمدم بگویم از بین همه مامان های دوست داشتنی که دوست دارم حالش همه ایام خوب باشه و سالم و سرحال باشد !
مامان ۲۲ فوریه عزیز است که واقعا برام خیلی عزیززز و دوست داشتنی است !
آمدم بگویم میشود برای د
یک عده هستند که حقیقت را تجربه کردهاند، اما زبانِ بیانِ آن را ندارند.
عده ای نیز هستند که حقیقت را تجربه نکردهاند، اما چرب زبانند و میتوانند با چشم بندیِ زبانی، دیگران را بفریبند و خود را عالم و عارف جا بزنند. کافی ست به عمقِ چشمانِ این اهل شعبده نگاه کنی، بی تردید، متوجه خواهی شد که آگاهی و روشنی هنوز دل و جانِ آنها را لمس نکرده است.
وقتی از خدا سخن میگویند، هیچ لطفی و لطافتی در کلامشان نیست.
وقتی درباره عشق سخن میگویند، به هیچ وجه اثری
دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
نام کتاب: جانِ جاناننویسنده : یاسمن بیگی کاربر نودهشتیاژانر : عاشقانه _ درام _ معمایی _ پایان خوشخلاصه:سخته!سخته که بدونی، لحضات آخر زندگیته!سخته که این رو بدونی و نتونی کاری برای نجات جونت انجام بدی!سخته که به یاد گناه های گذشته بیوفتی؛ ولی نتونی جبران کنی!سخته که بدونی، زمانی برای جبران نداری!سخته!خیلی سخت…. پایان خوش.
ادامه مطلب
ای جانِ جان ِ جان من
ای دردو ای درمانِ من
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
صداها روز به روز نکره ترند.که نه میشناسم و نه میفهمم و نه میتوانم بشنوم.خاک و ریشه از میان رفته، یا از پیش نبوده، اینطور بگویم، گمانِ خاک و ریشه از میان رفته، شن و ماسه مانده، باد میوزد و چشمانام پر میشود از شن. ببخشید خوانندهی عزیزم، من هنوز هم همانطور که ویرانهام ویرانهتر میشوم، فرتوت تر و کم توان تر در بلعیدنِ چیزها، نهایتی وجود ندارد، از سراشیبی تند تنها گذر کردهایم اگرنه که من هنوز هم نمیتوانم دروغِ دیگری را، وقاح
سوگند به نام دلربایشنور است وجود و ابتدایشبا خَلقِ حسن کرد مباهاتدر روز ازل، ذاتِ خدایشآنان که نوشتند کریمشما را بنویسند گدایشبخشید "سه بار" هرچه را داشتجانِ همه ی خلق فدایشحقاً که پسندِ قلب زهراستشد هرکه عزیزِ مجتبایشهستند تمام انبیا هممحتاج عطای دست هایشهم او شده راضی از خدا هم...حق بوده رضایش به رضایشچشمان حسین بر لب اوستوقتی حسن است مقدایشدر معرکه ی جمل که آمددیدند به شکل مرتضایشآن قدر رئوف است که می خورد...در پیشِ جذامیان غذایشآن مرد
اسماء آب مے ریخت و دست هاے علے (ع) بہ سستے روے پیڪرِ نحیفِ طاهرہ اش بہ بهانہ ے غسل،عدوات را جستجو مے ڪرد...ڪاشانہ اش چون چشمانش ڪم نور بود و بے فروغ.خون،اشڪ مے شد و از گوشہ ے چشمانِ اطهرش چِڪہ...ّبغض ها،اشڪ ها،فریادها و عشق ها حبس شدہ بود در سینہ اش.اسما مے دید ڪہ چشمانِ دلتنگ حیدر آیات قرآن را تلاوت مے ڪنند!
_یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّآ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ...اے ڪسانے ڪہ ایمان دارید،بہ خانہ ے پیامبر
عیــد مبارک از صمیم قلبم،خوشحالم که مولایی همچون حضرت علی (ع) داریم.
حیفم اومدشعرو نذارم
نبین از خاک بالشتی، به شب ها زیر سر دارد
و یا در پاش نعلینی پر از وصله، اگر دارد
نبین با چاه خلوت کرده و مأنوس او گشته
و همچون وسعت دریاش ، خونی در جگر دارد
اراده چون کند مولا، قضا تغییر خواهد کرد
علی در سرنوشت عالم امکان اثر دارد
نبین باشد حصیر کهنه٬ دارایی این حاکم
ببین ثروت به صید او تلاشی بی ثمر دارد
به نخلستان چه با زحمت به جانِ چاه افت
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
محسن جانِ چاووشی :)
(بغضِ چهل روزه)
.
برمزارت آمدم زار و پریشانم حسینمیکنم بر قبرِ شش گوشه فدا جانم حسین
.
آمدم از شام تا در بَر بگیرم قبرِ توهمچو شمعی درغَمت سوزان و گریانم حسین
.
آمدم با اَشک شویم قبرِ زیبایِ تو راخانه ام ، کاشانه ام شد بی تو زندانم حسین
.
مانده ام تنها در این دنیا ندارم یاوریکو؟ برادرها شود آرامشِ جانم حسین
.
یادگارِ مادرم پیراهنت آورده اماَرمغانی را جز اینم نیست، اِمکانم حسین
.
ِعطرِ زهرا را گرفته تار و پود پیرَهنبویَمش، دردِ دلم را گشته در
اخیشش،امروز بخیر گذشت
امتحان خوب بود....خیالمون راحت شد ولی فهمیدیم که بچه های عزیز،چندین گروهِ سکرتی طور دارن که در طی پیدا کردن جوابهای سوال های بایومکانیک،توسط دوستان پیگیر،برملاشداره جانِ جانان ها....هرجی هست،هرمشکلی هست،بین ایرانیا هست و بس.وگرنه بچه های خارجیمون که اصلا صداشونم درنمیاد بدبختا....
حالا منکه اصلا برام مهم نیست خدایی،اخه میگم همین گروه اولیه مگه چه گلی به سرمن زده که بقیه نزده باشن؟ولی بعضی از بچه ها خیلییی شاکی شدناااا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
جان منی - سینا سرلک
ساعت ۹ صبح همه جلوی در بودیم،
قرار بود که برای زیارت حرم عمهجانِ بینظیر سادات؛ حضرت زینب کبری(سلاما.. علیها)
به زینبیه برویم. میدانستم که زینبیه که ریف دمشق است و ما باید به سمت همان مسیری
که از فرودگاه آمدیم برگردیم.
از شب قبل که وارد دمشق شدیم
فکر میکردم باید بیش از ۷۰ درصد شهر از بین رفته باشد، اما از صبح که به سمت زینبیه
میرفتیم[حداقل از مسیری که ما رفتیم] اینطور نبود. شاید با حساب چشمی میتوان
گفت نزدیک به ۲۰ یا۳۰ درصد از شهر خرا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
جان منی - سینا سرلک
درباره این سایت